جدول جو
جدول جو

معنی خلاص یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

خلاص یافتن
(بِ سَ رِ کَ گَ دی دَ)
نجات یافتن. رها شدن:
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص.
مولوی.
بندی مهر تو نیابد خلاص
غرقۀعشق تو نبیند کنار.
سعدی (طیبات).
دانند عاقلان بحقیقت که مرغ روح
وقتی خلاص یافت کزین آشیان برفت.
سعدی.
مگر آنکه هر دو چشمش همه روز بسته باشد
بورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان.
سعدی (طیبات).
بستۀ زنجیر زلف زود نیابد خلاص
دیر برآید بجهد هرکه فروشد بقیر.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ مِ لَ / لِ کَ دَ)
مخالف یافتن. چیزی را غیر آنچه گمان رفته یافتن
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ مَ دَ)
نجات یافتن. رستن. رهایی یافتن. (یادداشت بخط مؤلف). انفلات. تخلص: گفت... بخشیدیم... همگان خلاصی یافتند. (تاریخ بیهقی). بونصر... خواجه را خدمتها کرده بود... و چون خلاصی یافت با وی... (تاریخ بیهقی).
بشکر بوده بسی سال تا خلاصی یافت
به امر خالق بیچون و واحد اکبر.
ناصرخسرو.
او چون دانست که خلاصی نخواهد یافت، جوابهای سخت داد. (ترجمه تاریخ یمینی). بمشقت بسیار از آن جایگاه خلاصی یافت. (گلستان سعدی). مجموع از آن بیماریها خلاصی یافتندی. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ تَ)
تهی یافتن:
همی جست و روزیش خالی بیافت
بمردی بگفتار اندر شتافت.
فردوسی.
، بخلوت یافتن. تنها یافتن. اخلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) : پس وزیر ابوعبداﷲ مهدی را خالی بیافت، آغالش کرد. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا
(بِ شَ رَتَ)
خلعت گرفتن. خلعت بدست آوردن
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ شَ / شِ دَ)
خوابیدن. بخواب شدن. در خواب شدن
لغت نامه دهخدا
(بِ رُ شِ کَ بَ دَ)
رخنه یافتن. (یادداشت بخط مؤلف) ، اختلال پیدا کردن. تباهی یافتن. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلاصی یافتن
تصویر خلاصی یافتن
رهایی یافتن، رستن رستگاری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاصی یافتن
تصویر خلاصی یافتن
رستن
فرهنگ واژه فارسی سره